باعرض سلام حضور همه دوستان نهایت گرامی و بازدیدکننده گان این وبلاگ
امید سرحال و تندرست باشید
دوست محترم و بزرگوار ما لطف کردند و شعری رو از استاد فریدون مشیری انتخاب کردند و محبتی به ما ارزانی داشتند که تقدیم وبلاگ آشیانه ای برای دوست نمودند که ما هم با کمال افتخار اینو بااجازه ایشان میذاریم داخل وبلاگ امید مورد قبول دوستان واقع گردد.
التماس دعا
می خواهم و می خواستمت تا نفسم بود
می سوختم از حسرت و عشقِ تو بَسَم بود
عشق تو بَسَم بود که این شعله بیدار
روشنگرِ شبهای بلندِ قفسم بود
آن بختِ گُریزنده دمی آمد و بگذشت
غم بود که پیوسته نفس در نفسم بود
دست من و آغوش تو ! هیهات ! که یک عمر
تنها نفسی با تو نشستن هوسم بود
بالله که بجز یادِ تو ، گر هیچ کسم هست
حاشا که به جز عشق تو گر هیچ کسم بود
لب بسته و پر سوخته ، از کوی تو رفتم
رفتم ، بخدا ، گر هوسم بود بَسَم بود
نظرات شما عزیزان:
برچسبها:
















































